ز دست خالی ام ای عشق مستحق تر نیست
و دستگیر از تو کسی که دیگر نیست
نوشته اند به بالای خیمه گاه شما
کسی که عشق نداند بصیر این در نیست
مرا ببر به حرم خانمان من آنجاست
که غیر کرب و بلا، لانه ی کبوتر نیست
غبار دامن خود را بگیر گِل نشود
نمانده است نگاهی که با غمت تر نیست
تو هم پیاده حرم میروی و میدانم
که پای هیچ عزادار چون تو پرپر نیست
قدم بزن به دو چشمم که زخم پایت را
همیشه مرهمی از اشک چشم بهتر نیست
کسی که حسرت یک اربعین چشد داند
غمی شبیه فراقت عذاب آور نیست